Feeds:
Posts
Comments

Archive for July, 2009

RT People are Fighting Back – We Wont be and cant be silent #iranelction

Read Full Post »

به گزارش «موج سبز آزادی» از حدود ساعت 18 معترضین آرام آرام وارد پارک ملت می‌شدند و از ساعت 18:30 تجمعات شکل گرفتند.جمعیت شرکت‌کننده بین پنج تا ده هزار نفر برآورد شدند.

شاهدان عینی گفته‌اند رهبران و معترضین در مشهد بسیار هوشمندانه رفتار می‌کردند و با استفاده از روش تظاهرات سریع (Britz) ابتکار عمل را به دست گرفته بودند. به همین دلیل هیچ‌گونه هم درگیری میان معترضین و سرکوبگران صورت نگرفت و به تیر هوایی اکتفا شد.

به دلیل اتحاد و یکپارچگی معترضان، نیروهای سرکوبگر مستاصل و از هم‌گسیخته به نظر می‌رسیدند. معترضین کاملا مسالمت‌آمیز و مسکوت و با پوشش عموما مشکی در این مراسم  حضور داشتند. تقریبا ساعت 20:30 شب هم جمعیت متفرق شدند.

گزارش‌های رسیده از این مراسم همچنین خبر می‌دهد که نیروهای سرکوبگر شامل بیش از 8 خودروی گارد ویژه و نوپو، 40 دستگاه موتورسیکلت و تعدادی هایس (Haice) و مینی‌بوسنیروی انتظامی از جمله 1 هایس بانوان سرکوبگر بودند.

حضور نیروهای اطلاعاتی و لباس شخصی نیز در این مراسم چشمگیر بوده است که در گوشه و کنار پارک دیده م‌ی‌شدند.نیروهای انتظامات پارک نیز به سلاح سرد و بی‌سیم مسلح بودند و با سرکوبگران همکاری می‌کردند.از کیوسک مرکزی انتظامات پارک به عنوان انبار اسلحه استفاده می‌شد.

Read Full Post »

حوالی ساعت 6:30 بود که تجمعی آرام در خیابان خیام شکل گرفت و در بین افراد شمع توزیع شد. شمع ها که روشن شد، حضار با نثار صلوات بر روح شهدای حوادث اخیر به طور دسته‌جمعی و با صدای بلند سوره فاتحه را قرائت کردند. 

نیروی انتظامی از بدو مراسم حضور داشت و سعی می‌کرد جمعیت را متفرق کند. افراد اندکی توقف کردند و سپس به آرامی به سمت فلکه خیام به راه افتادند. تجمع ارومیه در سکوت برگزار شد و حضار یکدیگر را دعوت به سکوت می‌کردند و همین حضور صلح‌آمیز هم کار نیروهای ضدشورش برای سرکوب مردم را دشوار ساخته بود. 

برای بار دوم در خیابان خیام منتهی به فلکه قدس افراد توقف کردند و صلوات فرستادند و مجددا فاتحه‌ای به صورت دسته‌جمعی قرائت کردند. 

این نیروهای انتظامی بودند که سکوت راهپیمایان را با سوت زدن‌های مکرر خود برای متفرق کردن مردم می‌شکستند. در این لحظات برای برگزاری دوباره سکوت حضار، سوره‌های حمد و توحید را با صدای بلند می‌خواندند و صلوات می‌فرستادند.

گفتنی‌ست بر اساس اظهارات شاهدین عینی، برخورد نیروی انتظامی در این مراسم با مردم قابل قبول و احترام‌آمیز و عاری از خشونت بوده است.

Read Full Post »

Esfehan Protest July 30 09 #iranelection

Read Full Post »

Slide show of Behesht Zahra July 30th 2009 #iranelection

Read Full Post »

سلام به همگی

دیشب ساعت  7:45 تازه از خونه به سمت هفت تیر راه افتادم لباس مشکی پوشیدم و به اون سمت می دوییدم…

توی خیابون های نزدیک 7تیر خبر خاصی بجز اینکه هر چند یکبار مردم دستشونو روی بوق می ذاشتن نبود.

وقتی به 7تیر رسیدم شلوغ تر از قبل بود…شلوغ تر از زمان های مشابه در روز های پیش ولی کسی نه شعار می داد نه دستشو به علامت پیروزی بالا می برد! تعجب کردم… یه زره دقیق شدم دیدم مثل قبل کسی از بالای ساخنمون ها به طرف پایین عکاسی نمی کنه! پلیس زد شورشو گروه فشار و لباس شخصی هم اون موقع خیلی کم بودن و تنها سر هر کوچه که به 7 تیر می رسید 2 تا پلیس و یه سرباز که باتوم و بیسیم داشتن فقط بودن!

گفتم شاید دیر رسیرم  و خبرای اصلی رو از نزدیک ندیم… پس رفتم سوار مترو شدم برم مصلی…

از زمانی که پامو گذاشتم توی مترو حدس زدم یه خبرایی ست چون جلوی ورودی شرقی 4-5 زدشورش بود جلوی گیت ها هم همین طور…

رفتم یه بیلیت گرفتم چون با خودم کارت مترو رو نیاورد تا ردی از خودم نذارم… به سمت مترو(میرداماد) نسبت به (حرم مطهر) خلوت تر بود مردم داشتن از اتفاقات اون شب حرف می زدن ولی چون می خواستم برم نتونستم دقت کننن چی می گن!

فاصله مترو تا در مصلی 2 ایستگاه بنام های شهید بهشتی و مفتح هست و یه ایستگاه هم درون خود مصلی!

داشت قطار از شهید بهشتی می رفت که توی بلنگو اعلام کرد در ایستگاه مفتح نگر نمی داریم همین لحظه بود دیدم مردم سریع دان پچ پچ! می کنن و چنتا جوان + خودم سری با این حرف بلندگوی مترو رفتن بیرون…

از بهشتی تا مفتح که نزدیک استانداری تهران می شد رو پیاده رفتم چون خیابون (میر عماد) منتهی به اونجا از بالا(همون عباس آباد) رو بسته بودن وقتی از مترو بیرون اومدم جلوی مترو حدود 10 نفر که پلیس نودن! ولی یه کاور زرد پلیس تنشون بود با چماق به صورت نشسته یا بهتر بگم واو شده و ایستاده بودن.

پشت چراغ صبر کردم تا سبز بشه دیدم چنتا موتور سوار که از آتیش نشانی بودن به سرعت رفتن طرفه عباس آباد یکی از خیابون های نزدیک به درب اصلی مصلی… گفتم شاید چیزی رو آتیش زدن بعد زا رفتن 3-4 تا لز اینا پشت سر هم شک کردم دیدم زیر لباس یکی شون بجز بی سیم از همون نوعی مه اون چماق به دستا داشتن کلت هم داشت!!!

نمی شد عکس بگیرم اگه می شئ حتمن! این کارو می کردم…

سبز شد رفتم به سمت مصلی…سر هر کوچه که به میر عماد (یکی از خیابون های منتهی به مصلی است) ختم می شد 1-2 نفر لباس شخصی وسط کوچه ایستاده بودن جالب اینکه در زمان بر گشتنم هم خود اونا بودن…

نزدیک عباس آباد شد داشتم مصلی را می دیدم که همزمان یه عده شاید بیش از 50-60 تا سرباز که از سپر . کلاه استفاده می کردن روی زمین ولو شده بودن… داشتن از خستگی میمردن اینو از ظاهرشون معلوم بود پشت همینا 2 تا وانت پلیس با شیشه جلوی خورد شده هم بود داشتن وسایلو می نداختن پشته وانتا…ترافیک سنگینی بود برای من که فرق نمی کرد چون نه کارت مترو اورده بودم نه گوشی نه موتور نه ماشین … تا خیابون قائم مقام پیاده رفتم و برگشتم ببینم خبری هست یا نه مردمی که مچبند سبز داشتن از دو طرف با پراکندگی بالا داشتن عباس آباد و به سمت مخالف می رفتن که یه ماشین نظرمو جلب کرد 4تا پسر توی اون ترافیک رفتن چنتا گل خریدن با یه زره روبان روی ماشین چسبوندن… اون قدر سرعت عمل داشتن که من ماتم برده بود نفهمیدم برای چی این کارو کردن…

2-3 دقیق بعد همینا دستشونو گذاشتن رو بوق بیب بیب بی بیب بی… شروع شد! مردم که فقط یه بهانه می خواستن تا بوق بزنن شروع شد پلیس که کاری نمی کرد یعنی نمی تونست…

–  چنتاشون رفتن سراغ یه ماشین گفتن باری چی بوق می زنی؟

–  رانده گفت: مگه نمی بینی؟ ماشین عروسو اون جلو… مثلن! توی اعاد شعبانیه هستیما…

جالب ابن جا بود اون ماشین 4 تا پسر 50-60متر پست این ماشین بود… پلسا هم رفتن توی پیاده رو و فقت نگاه می کردن!

در برگشت از یکی پلیسا که نزدیک فرمان داری بود شنیدم که می گفت:

کجا؟  7تیر!؟ بگم بیان؟ باشه…

فهمیدم توی 7تیر یه خبریه طرفه متروی بهشتی می رفتم چنتا جوون  پست تلفن می گفتن:

آره دیگه… 7تیر به بچه ها هم بگو بیان

دیگه مطمئن شدم یه خبریه می خواستم برم سوار مترو بشم دیدم کسایی که جلو مترو بودن چند برابر شده! از پله ها که پایین می یومدی اگه می دوییدی چند نفر پایین بودن تا توررو بگیرن… آخه می خواستم به 7تیر سریع برسم دوییدم منو گرفتن ولی گفتم الان قطار داره می ره برای همین دوییدم… ولی کو قطار نفهمیدم چی شد منو ول کردن سری ع دویدن بالای به سمت خروجی!

منتظر قطار بودم چند نفر داشتن درباره ورشکست شدن ایران خودرو و فروش سهام هاشون حرف می زدن که یکی رو دیدم که زمانی که داشتم می اومدم تنم به تنش خورد! به جان خودم خودش بود… اونم اومد توی پحث اونا…

راستی همین موقه ها بود که دیدم اون پلسیا بودن منو گرفتن با چنتا دیگه اون ور مترو هستن! نگرفتم باری چی!

زمانی که مترو میرداماد اومد دیدم مردمی که این طرف هستنو می خان به سمت حرم مطهر برن با اومدن قطار روبرویی شروع کردن الله اکبر گفتن خیلی خوشم اومد…به قول یکی از دوستان این روزا ننه ها (خانوما) چقدر فعالن! چون اولین الله اکبر رو یه خانوم گفت می خواستم منم بگم ولی یاد دوربین مترو افتادم به بغل دستیم که نمی شناختمش گفتم :

دوربین دوربین پس اون چی؟

بهم گفت: بیا جلوتر اونجا رو ببین…

رفتم جلو تر آره … عجب مخی دارن بعضی از خانوما… یه روسری جلوی دوربین گره کرده بودن فکر کنم اصلن! دوربین چیزی رو نمی تونست بگیره… اگه برای استتار هم خوب نبود حداقل کسایی مثل من شروع کردن الله اکبر گفتن… اون مره که به نظر من مشکوک بود داشت تلفنشو از کاور در میو ور که بهش گفتم:

برادر! اینجا آنتن نمی ده … می خوای از دوستان مکبر کمک بگیری؟

منو چپ چپ نگاه کرد و گفت:

نه ممنون… نمی دونستم

پلیس سریع از بالا اومد این ور  تا شاید با دیدنشون یا احتمالن! زدنمون نگیم خدا بزرگ نر است !یاد صدر اسلام افتادم! اون موقع هم به قول همینا می زدن شکنجه می کردن نا نگن خدا بزرگ تر است…

یلیس اومد همه ساکت شدن وقتی درب قطار بسته شد مردم برای اونا شکلک در می اوورن به ویژه با بعضی از انگشت های دست!

حالا توی قطار شهار می دادن:

یا حسین/ میر حسین

مرگ بر دیکتاتور/ چه محمود چه دکتر          ندای ما نمرده/ ولایتست که مرده

مجتبا! بمیری/ رهبری رو نبینی

چند نفری با گوشی از پا ها فیلم  می گرفتن!  یکی گفت:

ولی امر مسلمین دستور قتل مردمو داده… همه باید بدونن

یکی که قیافش و حرفهاش داد می زد اون وریه گفت:

–          آره… دروغگویی که کنتر نداره بگو

پسره که گفته بود: ولی امر… می خواست باهاش بحث کنه که مردم همه به اون کسی قیافش و حرفهاش داد می زد اون وریه هو کردن…

چه جوی شده بود یه آخوند هم اون جا بود که هیچی نمی گفت…

اصلن! دوست ندارم جای اون هو شده باشم اصلن!…

داشت درب قطار باز می شد که مردم توی قطار شهار ها رو تکرارکردن تا اونایی که دارن می یان تو با هاشو تکرار کنن که این اتفاق افتاد…

بعد ساعت مترو رو دیدم خیلی دیر شده بود با تمام سرعت رفتم به سمت خونه…

2 نتیجه اخلاقی:

1-      هرگز شرکت در جایی رو نذار برای دقیقه 90

2-      شعارها تو یه جا بنویس من که توی مترو و قطار هیچ  شعاری یا شعری یادم نمی اومد و گر نه میگفتم:

محمود خائن آواره گردی/

خاک وطن را ویرانه کردی/

کشتی جوانان وطن/

الله اکبر /

کردی هزاران در کفن/

الله اکبر

Read Full Post »

خوب من هم سالمم…

فیلم هم از بوق زدن ها و اعتراض های خیابانی مردم گرفتم… امیدوارم بتونم آپلودش کنم…

و اما شرح ماجراهایی که من دیدم:

طرفای چهار نشسته بودم توی واگن مترو می رفتم بهشت زهرا. بیشتر کسانی هم که اونجا بودند چشمی فکر کنم 200 نفری می شدند به همون مقصد می رفتند. همه می گفتند خلوت خواهد بود… که ابدن درست نمی گفتند… به محض اینکه از در ایستگاه بهشت رهزا در اومدم دیدم از هر سورخ سنبه ای داره ادم میره سمت قطعه ی 257 …

می گفتند از ساعت دو ظهر شلوغ بوده… مینی بوس ها 50 تا 60 تا آدم سوار می کردن می رفتند اونجا. از همون خروجی مترو تا اطراف قطعه پر از مامورای انتظامی و یگان بود و لباس شخصی ها هم آمده بودند. لباس شخصی ها البته داستان جالبی داشتند که تعریف می کنم جلوتر. می توانم بگویم که جمعیتی آمده بود بیشتر از 18 تیر و کمتر از نمازجمعه ی سبز.

اطراف مزار شهدای سبز پر از آدم بود، هر طرف عده ای در حدود 100 نفر شعار می دادند… مادر سهراب را که دیدند دنبالش جمعیت راه افتادند و گفتند مادر شهدیم تسلیت تسلیت… شعار دیگر هم مرگ بر این دولت مردم فریب بود… و دیگری هم سهراب ما نمرده این دولته که مرده. کسانی که از مزار برمی گشتند انگشتان را به شکل وی بالا گرفته بودند و دستبند و شال سبز هم زیاد بود. لباس شخصی ها از کنار قطعه ها به مردم حمله کردند و خیلی ها قیچی شدند و زن و مرد و پیر و جوان را زدند. کتک خوردن فجیع پیرمردی را خودم شاهد بودم و زنی میانسال را هم دیدم که زیر بغلش را گرفته بودند و می بردندش مردم، سر تا پا خاکی بود و کلی باتوم خورده بود.

سر یک نفر را هم شکسته بودند که با پیراهن خونین از آنجا دور می شد. کروبی هم قبل از متفرق کردن جمعیت همانجا بود و امیدوارم زیر دست و پای مردم در حال گریز له نشده باشد!

اما لباس شخصی ها که در قطعه ی شهدای با موتور و چماق جنگ تجمع کرده بودند…. یک عده را فرستاده بودند برای شناسائی… کسی بود با پیراهن صورتی و کیف رو دو شی و عینک آفتابی که تفکیکش از سگان ولایت خیلی دشوار بود. یکی دیگر هم کلاه پومای سبز گذاشته بود سه تیغ کرده بود و عینک آفتابی زده بود. یک بسیجی گمنام هم بود که تی شرت سبز به تن کرده بود. همه ی اینها را می توانم شناسائی کنم… امیدوارم هرچه زودتر عکسهای مراسم دربیاید.

قبل از اینکه به روایت من از مصلا برسیم چند نکته را مطرح می کنم باید به بحث بگذارید:

  1. آن لباس شخصی ای که کلاه پوما بر آن سر میان تهیش گذاشته بود یکی را هل داد و برد از تجمع دور کرد داد دست سایر لباس شخصی ها – سوال این است: بر چه مبنایی ملت را اینطور شناسائی می کنند و می گیریند؟ چون فعالانه شعار می دهند؟ چون قبلن در تجمعی دیگر شناسائی شده اند؟
  2. خانمی به من فردی را نشان داد که عکس می گرفت و گفت این اطلاعاتی است. آیا راهی برای تشخیص کسانی که لباس مبدل پوشیده اند هست؟ آیا می توان به نحوی نفوذی ها را شناسائی کرد؟ آیا باید زودتر به نزدیکی آن محل برویم تا قبل از مترفق شدن اینها از سایر نیروها شناساییشان کنیم؟ چه راه حلی پیشنهاد می کنید؟‌
  3. مگر خبرش همه جا را برنداشت که رهبر دستور اکید داده بود مردم را نزنند؟ پس چرا زدند و چرا یکی از فرمانده هیا لباس شخصی ها به زیردستانش گفت: “طوری مردم را بزنید که دیگر نیایند!” خبر شایعه بوده است یا این آقا دیگر هیچ جا و برای هیچکس حرفش فصل الخطاب نیست؟

به هر حال… بعد از حمله به نمازگزاران… نوبت حمله به عزاداران بود… گرگ عریان حکومت را تماشا کنید!

این از بهشت زهرا…

و اما مصلا:

من از صادقیه موتور گرفتم برای مصلا… نزدیکی تونل رسالت ترافیک غریبی بود و هزاران ماشین بوق می زدند و انگشتانشان را به شکل وی از شیشه بیرون آورده بودند… در تونل به یک ماشین حمله کرده بودند و شیشه ها و بدنه اش را خرد کرده بودند… راننده مرد میانسالی بود که از حال رفته بود… نمی دانم جراحتی برداشته بود یا به خاطر ماندن در آن فضای بسته چنین شده بود یبا سکته کرده بود… درست بعد از تونل مردم در بالای پل تجمع کرده بودند و پارچه های سبز را از بالای پل آویزان کرده بودند… شعار می دادند و ماشین رازده بودند کنار خیابان… پائین تر از خروجی تونل رسالت هم پر بود از گار اشک آور که باعث شد مردمی که آن پائین و اطراف مصلا تجمع کرده بودند به مردم بالای پل بپیوندند.

در خیابان های ضلع شرقی مصلا هم مردم چندین سطل را آتش زده بودند و شعار می دادند. نیروهای انتظامی منطقه را کنترل می کردند. خیابان های اطراف پر بود از شیشه های خردشده ی اتوموبیل که نشان می داد ماموران به ماشین ها یورش برده اند. یکی دو مورد هم پلاک ماشین هایی را که بوق می زدند کندند که خود من شاهدش بودم.

مثل اینکه بعدتر یعنی حدود ساعت 9 شب طرح دستگیری گسترده ی مردم قرار بوده اعمال شود… نبودم و هنوز خبری به دستم نرسیده است. امیدوارم اینطور نبوده باشد.

در مجموع، مثل 18 تیر و نمایز جمعه ی سبز، این مراسم هم در مصلا و هم در بهشت زهرا اعلام حضور مردمی بود که نه ترسیده اند و نه کنار کشیده اند. تهران و بهشت زهرا بار دیگر در دست سبزها بود.

به همه تبریک می گویم و امیدوارم سالم آمده باشید

سبز سبز تا پیرویی

Read Full Post »

So many ppl Are here holding up Nedas photo #iranelection

Read Full Post »

NYC silent vigil for Neda 40 day #iranelection

Read Full Post »

منم با ماشین در خیابان ولی عصر بودم حول و حوش ساعت 9 تا 11 شب
تا ساعت 10 درگیری ها مخصوصا در ونک و روبروی پارک ساعی ادامه داشت
حدود 1000 نیروی ضد شورش، گارد ویژه و لباس شخصی از میدان ونک تا ولی عصر بودند
در میدان ولی عصر برای اولین بار ماشینهای زندان سیار گارد ویژه برای انتقال بازداشت شده به تعداد زیادی بود
و با ماشین های شاسی بلند نیروهای گارد ویژه در میدان ولی عصر حاضر شده بودند
تعداد آتشنشانهای موتورسوار در کل ولی عصر بسیار زیاد بود
تا تمامی زباله دانی های کل ولی عصر که آتش گرفته بود را خاموش کنند
حمله با گاز فلفل در میدان ونک در ساعت 9:30 دیده می شد
شعارهای الله اکبر محدوده پایین تر از میرداماد تا میدان ونک را فراگرفته بود
ماشینهای پلاک کنده بسیار بودند

ساعت 11 شب شهر به حالت اول برگشت

Read Full Post »

Older Posts »